یگانه جونیگانه جون، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات دوگلم

عکسهای یک دونه دختر من یگانه جون

اینجا با دوستای مامانی رفته بودیم جنگل با خانم ولیزاده معلم پیش دبستانی اخرین روز مدرسه تون بود که جشن گرفته بودن دهمین روز بدنیا امدن داداش امیرحسین ا اینجا جنگل نهالستان نکا ست با دوستای مامانی رفته بودیم روز اول مدرسه دخترم با خوشحالی صبح زود بیدار شد  میگفت مامانم شب تا صبح بشه خوابم نگرفت دلم میخواست زودتر برم مدرسه رفته بودیم جنگل با عمه اینا بابا براتون تاب درست کرد همه با هم رفتین روی تاب بابایی رو بگو یه تابو شما پنج نفر اینجام حرم امام رضا توهم دوست داشتی با مامان نماز بخونی چادر سرت کردی اینجام با عمو جون و...
21 تير 1393

خاطرات مکه

  اینجا ما منتظر اتوبوس بودیم که به خاطرتاخیر اتوبوس بابایی برات کبوتر گرفت و یه کمی با هم بازی کردین ن     اینجا هم امیرحسین با عمو و زن عمو       اینجا امیرم روی تخت هتل داشت با پرتقال بازی میکرد اینجا هم غار حراء   رفتیم فروشگاه برای خرید تو هم گذاشتیم تو سبد     اینجا طبقه دوم حیاط خانه خداست من و تو از بالا داشتیم کعبه رو نگاه میکردیم اخه از بالا خیلی قشنگ بود   یه عکس دسته جمعی از همسفرهامون   اینجا هم دوست لبنانی پیدا کرده بودی  ...
20 تير 1393

این جا شازده پسرم پنج روزش بود

    امیرم 1392/6/29 به دنیا امد محل تولدش بهشر بود چون دکتر مامانی اونجا کار میکرد پسر خوشکلم با به دنیا امدنش همه رو غافلگیر کردچون قرار بود یه دختر باشه مامانی تو دوران بارداری دکتر سونگرافیش که بهترین دکتر ساری بود گفته بود بچه تون پسره ولی مامانی وقتی میرفت اتاق عمل بابایی امده  خونه تا مادرجون بیاره یادش میره لباس دخترش وبیاره که همشون صورتی هم بود به وقتی با مادر جون امد بیمارستان من پرستارا اورده بودن توی اتاقم بابا هم رفته بود بازار یه لباس خریده بود با اینکه نمیدونست بچه ش پسره لباس پسرونه خریده بود بابایی امدبالای سرم من بهش گفتم دکتر تو اتاق عمل بهم گفته بچه پسره بابایی با چشمای گرد من و نگاه م...
20 تير 1393
1